آسوده بخواب عشقم
بخواب
عشقم,بخواب عشقم شعر,بخواب عشقم شعرنو,آسوده بخواب عشقم,آرام بخواب
عشقم,لالا بخواب عشقم,لالایی بخواب عشقم,راحت بخواب عشقم,بخواب بغلم
عشقم,بخواب ای عشقم,لالا لا لا بخواب عشقم,بخواب عشقم جدید,بخواب عشقم
2017,بخواب عشقم جدید,بخواب عشقم قشنگ,بخواب عشقم زیبا,جدیدترین بخواب
عشقم,زیباترین بخواب عشقم,شعر بخواب عشقم,متن بخواب عشقم,دکلمه بخواب
عشقم,بخواب عشقم برای عشق,بخواب عشقم برای همسر,بخواب عشقم برای دوست,بخواب
عشقم برای پدر,بخواب عشقم برای مادر,بخواب عشقم برای دختر,بخواب عشقم برای
کودک,بخواب عشقم برای بچه,شعر های بخواب عشقم
در این مطلب اشعار زیبا با مضمون بخواب عشقم را برای شما تهیه نموده ایم
یه لالایی میگم با عشق
یه لالایی از عشق
برای عشق:
بخواب ای عشق تو آغوش پر از عشق
ببین عشقو تو این چشمای عاشق
یه لالایی به رنگ ارغونی
که میگه برات ازعشق با مهربونی
بگیر دستمو امشب تا بخونم
از عشق پاکمون برات بخونم
چقدر خوبه برای تو بخونم
برات از عاشقیمون شعر بخونم
لالایی هام پر از عشق و نیازه
عزیزم به آغوشت خیلی نیازه
(به یاد امشبی که هر دو با هم
به زیر نور ماه تو آغوش هم)
یکی بغض کرده بود یکی میخندید
که عشقش نکنه از غم بمیره
فدای اون لب خندون عشقم
که پر غصه است دلش اما می خندید
به عشق من فقط ، میگفت می خندید
می خندید تا دلم از غصه واشه
تا بزم عشقمون از غم رها شه
لالا کن آی فرشته آی عزیزم
بزار تا جونمو به پات بریزم
لالا کن شب شده ستاره خوابه
ولی ماهی برات یه بی قراره
می خواد نازت کنه تا دم دم صبح
بروی سینه ی تو جون بگیره
لا لا لا گله پونه
بخواب آروم که شب نمی مونه
ببین یارت واست لالایی میخونه
دوست دارم اونقدر که فقط خدا میدونه
لا لا لا گله لاله
بخواب آروم که چشمم داره میباره
بخواب آروم گله نازم،اشکام از شبه تاره
که شب هام فانوسه چشماتو کم داره
لالا لا گله پونه
بخواب آروم که بارونه
دله یارت پریشونه
تو خوابیدی غریبونه
لا لا لا گله خونم
بخواب عمرم بخواب جونم
همیشه با تو می مونم
تویی گله یکی یک دونم
لالا لا گله زیبام
بخواب آروم نگو تنهام
تا آخر رویات باهت میام
بخواب عشقم بخواب
مهربانم رفت در وقت سحر ، می بینی ام ؟
هر چه از دل گفتمش شد بی ثمر ، می بینی ام ؟
جرم من این بود من عاشق شدم ، خندید او
در جوابم خویش زد راه دگر ، می بینی ام ؟
ای شقایق من غریبم او مرا باور نکرد
ساقه ام را چید اما با تبر ، می بینی ام ؟
چون سیاوش زآتش عشقش دل من رد نشد
آتشی بگرفته ام با چشم تر ، می بینی ام ؟
نام من را برد چون تار دلش با ضربه ای
ضرب سوم بخت من شد کوک در ، می بینی ام ؟
عشق من برخیز و بنگر روزگارم در قفس
ریختم از داغ تو من بال و پر ، می بینی ام ؟
خرمم آن روز من گر بینمش با دلخوشی
آرزوی شادیت دارم به سر ، می بینی ام ؟
آه « ساسان » تا ابد افسوس باشد ذکر دل
مانده ام تنها و اشکم بی اثر ، می بینی ام ؟ …
« ساسان مظهری »
شب اومد عشق من آروم لالا کن
میونه آغوشم موهاتو وا کن
میکشم دست روی موهاتو میگم
هنوزم من همون عاشقترینم
خودم چشماتو میبندم با بوسه
می چینم از رو لبهات چند تا بوسه
تو هم بوسه بزن به روی لبهام
که بی تو من این دنیا رو نمیخوام
میزارم سر رو سینت عشق نازم
بدون به داشتنت خیلی می نازم
بخواب فرشته ی خوب و قشنگم
به عشق تو با این دنیا می جنگم
لالا کن عشق پاک و مهربونم
لالا کن تا برات یه شعر بخونم
یه شعر عاشقونه از ته دل
برای چشمای پاکت بخونم
بخونم همسرم عشقم عزیزم
همین امشب برات از عشق می نویسم
با انگشتای دستم و خون قلبم
رو دیوارا از عشقت می نویسم
می نویسم عاشقم، عاشق یک گل
گل سرخ منی تو آی عزیزم
لالایی هام دیگه بوی غم نمیده
از اون روزی که عشقم به شونم تکیه میده
لالایی هام همش شده عاشقونه
از اون روزی که چشمات برام قصه ی عشقو می خونه
نفس نفس من می خونم لالایی های شبونه
برای عشقی که مثه جون می مونه
سر رو سینم میذراه با ریتم عشق قلب من
چشماشو می بنده و بهم آروم می خنده عشق من
لالا لالا لالا لالا …
لالایی میگم و برات می خونم
حتی یه لحظه بی تو نمی تونم
بخواب عشق قشنگ آسمونی
بگو با من همیشه تو می مونی
میون آغوشم آروم لالا کن
برای عشقمون هر شب دعا کن
روزگارم همه اش تلخ نبودت شده است
شب و روزم همه در ذکر و سجودت شده است
گفته بودم که مرو از بر من ای صنمم
زینکه این خانه دگر گرم وجودت شده است
به دلم غصه زیاد است چه گویم ز غمت
کار این سینه دگر مدح و سرودت شده است
دوست دارم همه جا عشق تو را جار زنم
وای زان روز که قفلی به گلویت شده است !
عاشقت گشتم و سوزم ز فراقت گل من
دیده مشتاق تو و دیدن رویت شده است
لمس موی تو دگر گرچه خیالی عبث است
دست دلتنگ تو و شانه به مویت شده است
خانه ام پر شده از غم ، همه ی زندگیم
حسرتم بار دگر بویش بویت شده است
انتظارت بکشم تا به ابد همنفسم
آی و بنگر که دلم زخم نبودت شده است
« ساسان مظهری »
بارالها دوستت دارم و میدانی خودت
حرفهایم را نگفته پیش می خوانی خودت
آسمان هم مثل من ماه خودش نادیده است
چون که او هم تا سحر از نیمه شب باریده است
دوست دارم عشق من بر یار من ثابت کنی
یاورم باشی و رفع درد و هر حاجت کنی
در تمام عمر خود از بی وفایی گفته ام
من جفاها دیده ام با گریه هایم خفته ام
ترسم اَر روزی نبینم روی ماهش جان دهم
از غمش سوزم خداوندا ، ز کف ایمان دهم
بارالها بی کسم او را فقط خواهم بدان
آرزویم را عطا کن بنده ات از خود مَران
با وفا مگذار با غمها نشینم من چنین
بارالها دوستت دارم خودت دانی همین
گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت
غرق محال می شوم ، غرق دوباره بودنت
چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم
باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم
حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم
در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم
کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام
خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام
روز میان خواب من باز غروب می شود
« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »
نقش تو پاک می شود باز ز خواب می پرم
حسرت دیدار تو را به کنج سینه می برم
دل غمگینم امشب پاکتی سیگار می خواهد
ز درد عشق دیگر دل طناب دار می خواهد
دلم پر کینه و بغض است خواهد تا شود خالی
برای تخلیه مُشتَم کمی دیوار می خواهد
به هر کس دست دل دادم ، دل و دست مرا پس زد
بگفتا عشق ارزانی دلش دینار می خواهد
عیار عشق ما سنجید و گفتا بی بهایی تو
دکان عشق ما کوچک وَ او بازار می خواهد
کلام عشق را بنگر خریداری نمی گردد
دلم یک ضربت کاری به چشم یار می خواهد
رهایم کرد و رفت اکنون به نزد خویش اندیشم
چرا عشقم دهم یاری که من را خوار می خواهد
میان کوچه ی دنیا قدم ها می زنم شاید
دلش بر روزگار من کمی سوزد به رحم آید
ز بی انصافی دنیا دلم هر روز می گیرد
نگو شادی دلم هر شب فقط غمباد می زاید
میان بازی دنیا نمی دانم چرا هر دم
اگر بختم شود قیچی برایم سنگ می آید
به دل امید ماندن نیست باید قید دنیا زد
ببین پایان شب تار است و ظلمت باز می پاید
اگر بودی اگر می شد کنارم لحظه ای باشی
نمی شد ذکر هر روزم ولی ، اما ، اگر ، شاید
تمام واژه ها منفی ست ، نه ، هرگز ، نمی باید
بیا برگرد و افکارم نما حتماً ، بلی ، باید
ببین تکرار یک حرف است این اشعار ناموزون
کلام آن دم شود موزون که نامت بر زبان آید .
باز هم شب
شد و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم امشب درانتظار یک شب به خیر
تا صبح بیدار خواهم ماند اما تو چشماهای زیبایت را به رویاها بسپار….شب به
خیر
باز صدا می زنم تو را …. امشب بازم میسپارمت به ان کسی که تو دیار بی کسی بین همه دلواپسی مونس و همدمم بوده تو را به من هدیه داده
شب به خیر نازدانه گلم
تو بخواب نازنینم ….
به جان تمام دلواپسی هایم قسم،
که لحظه ای دیده بر هم ننهم
و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم
قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود ،
تو بخواب نازنینم ….شب به خیر
خوابی؟دلم می خواد آرام خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی
دلم می خواد وقتی خوابی انجا باشم، دم در بی استم، سرمو بچسبانم به چارچوب، نگات کنم
خوب بخوابی گلم
خوابای رنگی ببینی
مثل یک گنجیشک کوچیک ارام بخواب مهربانم
چشماتو رو هم بذار من اینجا بیدار میمانم
کابوس را زندون میکنم خواب بد را میسوزانم
حافظ خواب تو میشیم منو خدای خوب دل
چشمهاتو فردا میبینم خوب بخوابی شبت به خیر
ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم
بوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزم
وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من
عشقو به پات میریزم شبت به خیر عزیزم
لالایی کن بخواب قشنگترین یار
منو از خواب غفلت کردی بیدار
لالایی کن بخواب معنی عشقم
الهی بمانی تو سرنوشتم
لالایی کن شبت به خیر عزیزم
تمام عشقمو به پات میریزم
لالایی لا لا بخواب ای گل نازم
که برای چشما تو قصه می سازم
لالایی لا لا بخواب ای گل سوسن
همه فرشته ها روی تو می بوسن
….وقتی تو خوابی،تو مهتاب…..همه چی با من ،غریبه
….خواب تو یه سقف کوتاه…پشت اون نوری غریبه
….. خواب تو،خواب یه گندم….توی سرزمین عشقه
……خواب یه قصهء خوب….کفشای غمگین عشقه
…. خواب تو خواب گل یاس…خواب یه حسِ ِ نجیبه
خوش آمدی مسافر سرزمین “رویاهای شیرین”
خواهشمند است در بستر بالش خود ارام باشید
تا لحظاتی دیگر اماده پرواز خواهیم شد
تا صبح فردا سفر خوبی برای شما آرزومندیم
(خلبان خطوط هوایی “رویا”) !
شب خوش . . .
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
آویخت چراغ فلک از طارم نیلی
قندیل مه آویزه محراب برآمد
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد
ماهم به نظر در دل ابر متلاطم
چون زورقی افتاده به گرداب برآمد
از راز فسونکاری شب پرده برافتاد
هر روز که خورشید جهانتاب برآمد
دیدم به لب جوی جهان گذران را
آفاق همه نقش رخ آب برآمد
در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود
جانم به لب از صحبت احباب برآمد
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمیآید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد ساکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم به پیچد ‚ پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ‚ به همهمه ی در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
می خواهمش دریغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تیره به تنهایی
می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ‚ شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان
خوابای رنگی بیبینی
خواب دلتنگی نبینی
شبت به خیر ای مهربان
خوب بخوابی عزیز جانم
زیزم خواب و بیدارت قشنگه
شب من بی تو و بی آب و رنگه
بخواب ای نازنینم, مهربانم, دلنشینم
منم من, عاشقت, آرام باش بهترینم
لالایی لا لا بخواب ای گل نازم
که واسه چشای تو قصه می سازم
لالایی لا لا بخواب ای گل سوسن
همه فرشته ها روتو می بوسن
لالایی کن بخواب قشنگترین یار
منو از خواب غفلت کردی بیدار
لالایی کن بخواب معنی عشقم
الهی بمونی تو سرنوشتم
لالایی کن شبت به خیر عزیزم
تمام عشقمو به پات میریزم
ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزم
بوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزم
وقت لالایی گفتنه تو خوب بخوابی عشق من
عشقو به پات میریزم شبت به خیر عزیزم